برای مشاوره با ما در ارتباط باشید

02166968003

درماندگی آموخته شده، پایه و اساس بسیاری از نظریه‌ های مهم روانشناسی و مفاهیم اصلی روانشناسی مثبت محسوب می‌ شود. مفهومی که خارج از بحث روانشناسی نیز کاملاً ملموس و قابل درک است. درماندگی اموخته شده، می‌ تواند برخی از رفتارهای بشر را توضیح دهد، رفتارهایی که به نظر عجیب و غیر عادی یا نامطلوب می‌رسند. اگر بتوانید درماندگی آموخته شده را به خوبی درک کنید، می‌ توانید تأثیرات بد و منفی آن را کاهش دهید یا به طور کل از بین ببرید. پژوهشگران آزمایش‌ های بسیاری صورت دادند تا توانستند مفهوم درماندگی آموخته شده را کشف کنند. برای انجام دادن این آزمایش‌ ها از متدهایی استفاده شده که بدون تردید محققان امروزی حتی از فکر کردن به آن هم به هراس می‌ افتند.

حدود 50 سال است که ناتوانی آموخته شده به عنوان یک تئوری روانشناسی مشهور جا افتاده است اما نقاط گنگ و مبهم بسیاری در این زمینه وجود دارد. اگر می‌خواهید درباره این مفهوم مهم بیشتر بدانید، به خواندن این مقاله ادامه دهید. در این مقاله قصد داریم به شما بگوییم، درماندگی آموخته شده چیست و چه تأثیری بر روی زندگی فرد می‌گذارد، برای خنثی یا معکوس کردن این تأثیرات چه باید کرد، و در نهایت این که چگونه می‌‌توان درجه درماندگی آموخته شده یک فرد را اندازه‌گیری کرد.

درماندگی آموخته شده

درماندگی آموخته شده چیست؟

درماندگی آموخته شده یا Learned Helplessness پدیده‌ ای است که هم در انسان‌ ها هم در حیوانات مشاهده می‌ شود، در چنین شرایطی فرد ناراحتی، درد و رنجی را تجربه می‌ کند که علی رغم تلاش برای رهایی از آن نتیجه ای حاصل نمی‌ شود (تجربه شکست) در نهایت به این باور می‌ رسد که راه گریزی وجود ندارد. در این شرایط فرد اصطلاحا شرطی می‌ شود و دیگر برای پرهیز از این درد و رنج هیچ تلاشی نمی‌ کند، حتی اگر فرصتی داشته باشد که از آن فرار کند.

این باور از آنجا ناشی می‌ شود که فرد در آن زمینه خاص، یک یا چند بار تجربه ناموفق قبلی داشته و تقریبا نا امید می‌ شود و به تلاش برای کاری که برایش نتیجه ای نداشته ادامه نمی‌دهد و اصطلاحا تسلیم می‌ شود. با این احساس درماندگی، عدم تلاش برای تغییر وضعیت فعلی اش را توجیح می کند به گونه ای که با خود می‌ گوید نمی‌ شود، نمی‌ توانم یا از قبیل عبارات.

زمانی که انسان‌ ها یا حیوانات به این درک می‌ رسند که هیچ کنترلی بر روی اتفاقات پیرامونشان ندارند، احساس درماندگی می‌ کنند و بر همین اساس فکر و رفتار می‌ کنند. این پدیده درماندگی آموخته شده نام دارد، چرا که فرد از همان ابتدا این حس از درماندگی را در ذات خود ندارد. هیچ کس با این باور به دنیا نمی‌ آید که هیچ کنترلی بر روی رویدادهای پیرامونش ندارد و بی‌فایده است که بکوشد کنترل امور را به دست گیرد.

توصیه می کنم مقاله روانشناسی مثبت رو از دست ندهید!

این رفتار معمولا همان رفتاری است که آن را می‌ آموزد، شرطی شدن این رفتار به خاطر اتفاقاتی است که در زندگی فرد رخ می‌دهند و او واقعاً بر روی آن‌ها کنترلی ندارد یا خودش گمان می‌کند که بر روی آن‌ها هیچ کنترلی ندارد.

نظریه درماندگی آموخته شده از زبان سلیگمن

درباره مارتین سلیگمن، نظریه درماندگی آموخته شده و روانشناسی مثبت 

مارتین ای.پی. “مارتی” سلیگمن (به انگلیسی: Martin E. P. “Marty” Seligman) (متولد ۱۲ اوت۱۹۴۲) روانشناس آمریکایی، استاد دانشگاه و نویسنده کتاب‌های خودیاری است. نظریه سلیگمن با نام درماندگی آموخته‌ شده به‌ طور گسترده‌ای میان دانشمندان و روانشناسان بالینی مطرح است.

مقاله مرتبط:  انتقاد از خود یا خود انتقادی چیست؟

ابتدا روانشناسی مثبت را بشناسید!

این زمینه خاص از روانشناسی بر موفقیت انسان تمرکز دارد. در حالی که بسیاری دیگر از شاخه‌های روانشناسی، رفتارهای نابه هنجار و دارای اختلال را تحت بررسی قرار می‌دهند. روانشناسی مثبت تمرکزش بر کمک به افراد برای شاد شدن و جلب رضایت بیشتر است.

 

روانشناسی درماندگی آموخته

 

روانشناسان این مکتب، در مقابل DSM که نظام طبقه‌بندی اختلالات روان‌ شناختی بیماران است، یک نظام طبقه‌بندی به نام CSV را به وجود آورده‌اند که توانایی آدم‌ ها را گروه‌بندی می‌کند.

روانشناسان مثبت ۶ گروه از توانایی‌های آدمی را در این نظام، مشخص کرده‌اند:

  1. خرد و دانایی: شامل خلاقیت، کنجکاوی، باز و پذیرا بودن در مقابل تجارب جدید، عشق به یادگیری و وسعت نظر
  2. شجاعت: شامل خودباوری، پایداری، کمال و سر زندگی
  3. تنوع‌ دوستی: شامل عشق، مهربانی و هوش اجتماعی
  4. عدالت‌ جویی: شامل رعایت حقوق شهروندی، بی‌طرفی و رهبری
  5. اعتدال: شامل بخشش و دلسوزی، فروتنی و آزرم، احتیاط و نظم بخشیدن به عملکرد خود
  6. تعالی: شاملِ دانستن ارزش زیبایی‌ها و شگفتی‌ها، قدرشناسی، امیدواری، شوخ‌طبعی و معنویت

نظریه درماندگی آموخته شده

پیشنهاد می کنیم مقاله انواع طرحواره را حتما مطالعه کنید.

آزمایش‌ های مارتین سلیگمن که منجر به شکل‌ گیری این تئوری شد

دو روانشناس به نام مارتین سلیگمن و استیون مایر در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 آزمایش‌هایی صورت دادند که پایه و اساس این تئوری را شکل داد. در ادامه قصد داریم این آزمایش‌ ها را به طور کامل برایتان شرح دهیم لازم به ذکر است که شاید این آزمایش‌ ها از نقطه نظر برخی از مخاطبین ناراحت‌کننده باشد اما در آن دوران این آزمایش‌ها کاملاً رایج بود، گرچه امروزه مردم عموماً در مقابل چنین فعالیت‌ هایی اعتراض‌ های گسترده‌ای صورت می‌ دهند.

در آن زمان مایر و سلیگمن برای نظریه درماندگی آموخته شده، آزمایشات خود را بر روی سگ‌ ها انجام می‌ دادند و واکنش آن‌ها را نسبت به شوک‌ های الکتریکی بررسی می‌ کردند.

برخی از سگ‌ها شوک‌هایی دریافت می‌کردند که قادر نبودند آن را کنترل یا پیش‌بینی کنند. در این آزمایش سگ‌ ها را داخل یک جعبه با دو اتاقک قرار می‌دادند، این دو اتاقک با یک دیواره کوتاه از هم جدا شده بودند، فقط در کف یکی از این اتاقک‌ ها برق جریان داشت. زمانی که این دو محقق سگ‌ها درون جعبه قرار دادند و به کف یکی از اتاقک‌ ها جریان برق وصل کردند، به موضوع عجیب و غریبی پی بردند: برخی از سگ‌ها حتی تلاش نکردند که از روی دیواره کوتاه میان دو اتاقک بپرند و اتاقک دیگری بروند که هیچ مشکلی برایشان ایجاد نمی‌کرد.

در واقع سگ‌ هایی که پیش از این به آن‌ها شوک الکتریکی وارد شده بود اما هیچ راه‌گریزی نداشتند، وقتی در جعبه دارای دو اتاقک قرار می‌گرفتند، تلاش نمی‌کردند از روی دیواره کوتاه میان دو اتاقک بپرند. سگ‌هایی از روی این دیواره می‌پریدند که پیش از این در چنان وضعیت (وارد شدن شوک بدون راه فرار) قرار نگرفته بودند.

توصیه می کنم مقاله مهارت تاب آوری رو از دست ندهید!

سلیگمن و مایر برای بررسی بیشتر این پدیده تصمیم گرفتند گروه جدیدی از سگ‌ها را کنار هم جمع کنند و آن‌ها را به 3 دسته تقسیم کنند؛

  1. سگ‌ های گروه اول را برای مدت زمان مشخصی با قلاده به یک جا بستند اما هیچ گونه شوکی به آن‌ها وارد نکردند.
  2. سگ‌ های گروه دوم برای مدت زمان مشخصی با قلاده به یک جا بسته شدند و به آن‌ها شوک الکتریکی وارد شد اما برای خلاص شدن از این شوک کافی بود با بینی خود یک پانل را فشار دهند.
  3. سگ‌ های گروه سوم برای مدت زمان مشخصی با قلاده به یک جا بسته شدند و به آن‌ها شوک الکتریکی وارد شد اما برای خلاص شدن از این شوک هیچ راه گریزی نداشتند.

وقتی این سه گروه نخستین آزمایش خود را پشت سر گذاشتند، هر یک از آن‌ها را (به نوبت) درون جعبه دارای دو اتاقک قرار دادند. سگ‌های گروه اول و دوم خیلی سریع متوجه شدند که فقط باید از روی دیواره کوتاه بپرند تا از شر شوک الکتریکی خلاص شوند.
اما اغلب سگ‌ های گروه سوم حتی تلاش هم نکردند که از روی دیواره بپرند. با توجه به آزمایش قبلی چنین نتیجه گرفته شد که از دیدگاه این سگ‌ها هیچ راه گریزی از شوک الکتریکی وجود نداشت.

آزمایش‌های درماندگی آموخته شده حاکی از آن بود که برای درماندگی فقط یک علاج وجود دارد. در فرضیه سلیگمن، سگ‌ها هیچ تلاشی برای فرار صورت نمی‌دادند چون تصورشان این بود که نمی‌توانند برای قطع کردن شوک الکتریکی کاری انجام دهند.

برای تغییر دادن این تصور به صورت فیزیکی سگ‌ها را برداشتند و پاهایشان را تکان دادند، یعنی فعالیتی را شبیه‌سازی کردند که سگ‌ها برای فرار از شوک الکتریکی می‌بایست انجام می‌دادند. حداقل باید دو بار این کار انجام می‌گرفت تا سگ‌ها در نهایت با میل و خواسته خودشان حاضر می‌شدند از روی مانع بپرند. جالب اینجا است که پاداش، جایزه یا مشاهده نحوه پریدن سایر سگ‌ها از روی دیواره هیچ تأثیری بر روی سگ‌های درمانده گروه سوم نداشت.

مقاله مرتبط:  3 گام ساده برای خارج شدن از محدوده امن ذهنی (دایره راحتی)

آزمایش‌ های تکمیلی درماندگی آموخته شده

پس از این آزمایش‌های دیگری هم صورت گرفت که تأثیر اندوه‌بار عدم توانایی در کنترل شرایط آزار دهنده را تأیید می‌کرد. به عنوان مثال در یک آزمایش، گروهی از انسان‌ها در یک آزمون ذهنی شرکت کردند، در حالی که صداهای آزار‌دهنده‌‎ای در محیط وجود داشت و حواس آن‌ها را پرت می‌کرد. کسانی که می‌توانستند با فشردن یک دکمه این صدا را قطع کنند، به خودشان زحمت ندادند که چنین کنند اما عملکردشان در این آزمون خیلی بهتر بود از کسانی که نمی‌توانستند این صدا را قطع کنند. در واقع این که افراد می‌دانستند هر وقت بخواهند می‌توانند از شر این صدا خلاص شوند، تأثیر منفی و نامطلوب آن را از بین می‌برد.

در سال 2011 یک مطالعه دیگر بر روی حیوانات صورت گرفت، حیواناتی که می‌ توانستند یک شرایط پر از تنش و هیجان را کنترل کنند، تغییراتی را در تحریک‌پذیری نورون‌ های کورتکس جلوی مغزی خود نشان می‌ دادند. اما حیواناتی که نمی‌ توانستند بر روی این شرایط تنش زا کنترل داشته باشند، چنین تغییری را بروز نمی‌ دادند و در عوض علائمی از درماندگی آموخته شده و اضطراب اجتماعی را نشان می‌ دادند.

درماندگی آموخته شده در کودکان

چه عواملی می‌ تواند بر درماندگی آموخته شده تاثیرگذار باشد؟

جالب است بدانید که عوامل بسیاری وجود دارند که می‌ توانند بر درماندگی آموخته شده تاثیر بگذارند. در قسمت زیر به برخی از مهمترین آن‌ها اشاره خواهیم کرد:

  • سن

یکی از فاکتورهای تاثیرگذار بر این اختلال سن است. هرچه سن افراد بالاتر رود و فرد به سنین پیری نزدیک‌تر شود، احتمال تغییر یا از دست دادن نقش ها و حتی افت فیزیکی و ناتوانی جسمی بیشتر می شود که این عامل می‌تواند فرد را به این حالات دچار سازد. (فوی و میچل ، 1990)

  • استرس

استرس یکی از مواردی است که به شدت می‌ تواند فرد را دچار تنش و اختلال سازد. استرسی که به درماندگی خود آموخته منتهی می‌ شود به ویژه در بین کسانی که استرس مربوط به فقر را تجربه می‌کنند به شدت دیده می‌شود. (براون، سیلر، نور، گارنت و لورنسو، 2016)

  • اضطراب و نگرانی

درماندگی خود آموخته که ناشی از اضطراب و نگرانی است، بیشتر در بین دانش‌ آموزان و دانشجویان در هنگام عدم گرفتن نتیجه از آزمون و امتحان حاصل می‌ شود.
(Raufelder, Regner, & Wood, 2018)

مارتین سلیگمن

درماندگی آموخته شده و افسردگی

برای درک ارتباط بین درماندگی آموخته شده و افسردگی، لازم است تا به بررسی 2 نوع درماندگی آموخته شده بپردازیم که توسط سلیگمن و همکارانش مطرح شد.

  • درماندگی عمومی

درماندگی عمومی یک نوع احساس درماندگی است که در آن شخص معتقد است هیچ کاری نمی توان در مورد وضعیتی که در آن قرار گرفته انجام دهد. او همچنین باور دارد که هیچ کس نمی تواند درد یا ناراحتی او را تسکین دهد.

  • درماندگی شخصی

از سوی دیگر درماندگی شخصی یک نوع احساس درماندگی بسیار درونی است که ممکن است فرد معتقد باشد دیگران می توانند راه حلی برای مشکل او پیدا کنند تا او را از درد یا ناراحتی رها سازند، اما معتقد است که خود او شخصاً قادر به یافتن راه حلی نیست (آبرامسون، سلیگمن و تیسدیل ، 1978).

پیشنهاد می کنیم مقاله تسلط بر ضمیر ناخودآگاه را نیز مطالعه کنید.

تفاوت درماندگی عمومی و درماندگی شخصی از نظر سلیگمن

اگرچه هر دو نوع اختلال بالا می‌تواند منجر به افسردگی شود، اما ممکن است نوع افسردگی با یکدیگر در افراد مختلف، متفاوت باشد. در واقع کسانی که به طور عمومی احساس درماندگی می کنند، تمایل به یافتن دلایل بیرونی برای حل مشکلات خود و برطرف کردن ناتوانی‌ هایشان دارند، اما کسانی که شخصاً احساس درماندگی می کنند به دنبال دلایل درونی خواهند بود.

 

درماندگی آموخته شده و افسردگی

 

علاوه بر این، کسانی که درماندگی شخصی را تجربه می‌کنند، به احتمال زیاد از عزت نفس پایین رنج می برند، چرا که معتقدند دیگران احتمالاً می توانند مشکلاتشان را حل کنند در حالی که خود از برطرف ساختن آن‌ها، ناتوان و عاجز اند! اگرچه نقص های شناختی و انگیزشی برای افرادی که از ناتوانی عمومی و شخصی رنج می برند تقریبا یکسان است، اما افرادی که از درماندگی شخصی رنج می برند، علائم کمبود محبت و نقص‌ های عاطفی بیشتر در آن‌ها بروز می‌کند.

پیشنهاد می کنیم مقاله کوچینگ فردی را حتما مطالعه کنید.

آیا درماندگی آموخته شده سبب افسردگی می‌ شود؟

هنگامی که فرد از درماندگی عمومی رنج می برد، تأثیرات منفی این اختلال در بیشتر بخش‌ های زندگی وی یا حتی تمامی آن‌ ها، هویدا می‌ شود. جالب است بدانید کسانی که درماندگی عمومی را تجربه می کنند بیشتر از کسانی که به درماندگی شخصی مبتلا هستند دچار افسردگی شدید می شوند. نکته قابل توجه دیگر در این مورد این است که افرادی که از درماندگی مزمن رنج می برند یا بهتر است بگوییم کسانی که مدت‌ هاست احساس درماندگی را در خود حس می‌ کنند بیشتر از کسانی که درماندگی آموخته شده گذرا را در مدت زمان کوتاه تجربه می‌ کنند در معرض افسردگی قرار خواهند گرفت. بنابراین باید گفت که افسردگی بر اساس نوع درماندگی متفاوت خواهد بود. دامنه علائم افسردگی به مداومت و تکرار درماندگی بستگی دارد و بسته به نحوه دیدگاه فرد نسبت به عوامل درونی و بیرونی متفاوت است.

درمان درماندگی آموخته شده که سبب افسردگی می‌ شود

اگرچه افسردگی می‌ تواند علل مختلفی داشته باشد و بسته به این عوامل راهکارهای درمانی‌ هم متفاوت است. گفتنی است که موارد زیر چارچوب پیشنهادی و در واقع شناسایی و راهکارهای درمانی برای درمان نوعی افسردگی است که از درماندگی خود آموخته نشات می‌گیرد. (Abramson، Seligman، & Teasdale، 1978)

1. تغییر محل زندگی یا محیطی که شخص بیمار با آن در ارتباط است

تغییر محیطی که شخص بیمار در آن قرار می‌ گیرد به خصوص محل زندگی و محل کار وی، سبب کاهش احتمال وقایع منفی از نظر فرد می‌ شود.

2. کنترل رویدادهای اطراف فرد بیمار

با کنترل اتفاقاتی که از نظر شخص بیمار منفی تلقی می‌ شود و همچنین افزایش رویداد‌هایی که دیدگاه فرد را به سمت و سوی مطلوبی سوق می‌دهد، می‌توان در بهبود حال بیمار به شدت اثرگذار بود.

3. القای حس کنترل پذیری رویدادها به فرد بیمار

هنگامی که نتایج مطلوب قابل دستیابی است، لازم است تا انتظارات فرد را از حالت غیرقابل کنترل به حالت کنترل پذیری تغییر دهید. به عبارت دیگر، به فرد افسرده کمک کنید تا بفهمد نتایج حاصل شده تحت کنترل وی بوده و خود او سبب پیش آمدن چنین رخداد‌های مطلوبی شده است.

4. پرهیز از توجیه فرد بیمار به صورت افراطی و غیر واقعی

برای کسانی که به درماندگی آموخته شده چه به صورت عمومی و چه به صورت شخصی مبتلا هستند، بهتر است توضیحات غیرواقعی را کنار بگذارید و از توجیه کردن مداوم آن‌ ها دست بردارید.

پیشنهاد می کنیم مقاله کوچینگ تحصیلی را نیز حتما مطالعه کنید.

درمان درماندگی آموخته شده

ناتوانی آموخته شده در کودکان

درماندگی آموخته شده می تواند در سنین خیلی پایین تر، حتی در مرحله نوزادی آغاز شود. نوزادانی که دچار محرومیت مادرانه یا کمبود محبت والدین می شوند، به ویژه به دلیل عدم ارتباط با فرزندان در سنین بزرگسالی در معرض خطر درماندگی آموخته شده قرار دارند. همچنین ممکن است مادرانی که احساس درماندگی درونی می کنند این صفت را به صورت ژنتیکی و یا اکتسابی به فرزندان خود منتقل کنند.

درماندگی آموخته شده می تواند منجر به اضطراب و یا افسردگی شود. کودک شما ممکن است این انتظار را داشته باشد که حوادث آینده به اندازه وقایع گذشته غیرقابل کنترل باشد. اساساً، کودک شما ممکن است احساس کند هیچ کاری نمی تواند انجام دهد تا نتیجه یک رویداد را تغییر دهد، بنابراین تلاش برای تغییر وضعیت را بیهوده میداند. به عنوان مثال، اگر کودکی برای امتحان درس بخواند و همچنان نمره ضعیفی کسب کند ، ممکن است احساس کند هیچ کنترلی بر عملکرد خود ندارد، بنابراین ممکن است تصمیم بگیرد که به طور کلی از شرکت و تحصیل منصرف شود. حتی ممکن است این احساسات را به جنبه های دیگر زندگی خود تعمیم دهد و انگیزه کافی برای موفقیت را از دست بدهد، زیرا معتقد است موفقیتش از کنترل او خارج است.

به فرزندانتان شکست خوردن و دوباره تلاش کردن رو یاد بدهید. شهامت شکست و تسلیم نشدن با هر مانعی را به کودکانتان بصورت غیر مستقیم بیاموزید. منظورم این نیست که فقط موعظه کنید لازم است که این رفتارها را از خود شما یاد بگیرد شما نمی توانید رفتار یا عادتی که خودتان از آن پیرو نمی‌کنید را به فرزندانتان تحمیل کنید.

تئوری‌ های بسط یافته

تحقیقات نشان می‌دهند که واکنش انسان‌ها نسبت به کنترل نداشتن بر روی شرایط، بسته به افراد و شرایطشان متفاوت خواهد بود. به عنوان مثال ممکن است فرد نسبت به یک شرایط مشخص درماندگی آموخته شده از خود نشان دهد اما وقتی شرایط عوض می‌ شود، او چنین حسی نخواهد داشت. تئوری اصلی درماندگی آموخته شده نمی‌تواند چنین متغیرهایی را توضیح دهد. چنین متغیرهایی به سبک رفتاری فرد و نحوه تفسیر او از شرایط بستگی دارد. به عبارت دیگر این که فرد یک رویداد را چگونه تفسیر و معنا می‌کند، دچار شدن او به درماندگی آموخته شده یا افسردگی را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

افراد بدبین رویدادهای منفی را دائمی (این شرایط هیچ گاه تغییر نخواهد کرد)، شخصی (من مقصر هستم) و همه‌ گیر (من نمی‌ توانم کاری را درست انجام دهم) می‌دانند و معمولاً از درماندگی اموخته شده و افسردگی رنج می‌برند.
چنین افرادی می‌توانند یاد بگیرند که یک سبک واقع‌ گرایانه در پیش بگیرند، این نوعی درمان است که بخش اعظم آن را مارتین سلیگمن انجام داد.

ناتوانی آموحته شده

پیشنهاد می کنیم مقاله انواع کوچینگ را نیز حتما مطالعه کنید.

راهکارهای غلبه بر درماندگی آموخته شده

خبر خوب این است که درماندگی آموخته شده قابل درمان است و می‌توان بر آن غلبه کرد. یکی از متداول‌ترین روش‌های درمانی، درمان رفتاری شناختی یا (CBT) است. روش CBT با تغییر در نحوه تفکر و عملکرد، به افراد کمک می‌کند تا بتوانند بر مشکلات خود غلبه کنند.

در این روش درمانی راهکارهای مختلفی اجرا می‌شود که برخی از آنها عبارتند از:

1- دریافت حمایت و تشویق
2- کشف ریشه‌های اصلی درماندگی آموخته شده
3- تمرکز بر یافتن راه‌هایی برای کاهش احساس درماندگی
4- کنار گذاشتن افکار منفی که می‌‌تواند نقش مهمی در درمان درماندگی آموخته شده داشته باشد
5- شناسایی رفتارهایی که باعث تقویت حالت‌های ناتوانی می‌شود
6- جایگزین کردن افکار و رفتارهای مثبت و مفید به جای افکار منفی
7- تقویت عزت نفس
8- تعیین اهداف بزرگ و دنبال کردن آنها
9- هوشیاری و آگاهی نسبت به شرایطی که در آن قرار گرفته‌اید

یکی از مهم‌ترین راهکارهایی که می‌تواند در درمان درماندگی آموخته شده، این حالت هوشیاری و آگاهی به روند درمان کمک می‌کند. وقتی فرد می‌داند با مشکلی جدی روبرو است که می‌تواند کل زندگیش را تحت‌الشعاع قرار دهد، قطعا برای نجات خود کاری می‌کند.

راه غلبه درماندگی آموخته

بیشتر بخوانید: طبق نظریه روانشناسی دیدن فیلم های انگیزشی روحیه بیمار بهبود می یابد.

نمونه‌ ها و تأثیرات اجتماعی درماندگی آموخته‌ شده

درماندگی اموخته شده می‌ تواند عاملی برای طیف گسترده‌ ای از موقعیت‌ های اجتماعی باشد.

زمان که به ناتوانی آموخته شده مبتلا شوید احتمال گرایش به راه‌های جایگزین و میانبر زیاد می‌شود. ممکن است با این باور که نمی‌توانید پولدار شوید دست به کار خلاف بزنید یا دانش‌آموزی که برحسب تجربه قبلی که نتیجه مناسبی نگرفته بود، تقلب را تنها راه‌حل می‌ بیند. رفتارهایی مانند پز دادن و تظاهر به آنچه که نداریم و همینطور دروغ گفتن پی در پی هم در این گروه قرار می‌گیرند.

    • تأثیر انگیزشی ناتوانی آموخته شده اغلب در کلاس‌های درس مشاهده می‌شود. دانش‌آموزانی که به طور مکرر شکست می‌خورند، به این نتیجه می‌رسند که آن‌ها قادر به بهبود عملکرد خود نیستند، و این ویژگی آن‌ها را از تلاش برای موفقیت باز می‌دارد، که منجر به افزایش ناتوانی، ادامه شکست، از بین رفتن عزت‌ نفس و دیگر پیامدهای اجتماعی می‌شود.
    • کودک آزاری ناخواسته و از روی غفلت می‌تواند مظهر ناتوانی آموخته باشد. به عنوان مثال، وقتی والدین اعتقاد دارند که آن‌ها قادر به متوقف کردن گریه کودک نیستند، ممکن است آن‌ها به سادگی از تلاش برای انجام هر کاری برای کودک خودداری کنند.
    • کسانی که در موقعیت‌های اجتماعی بسیار خجالت آور یا پر استرس هستند ممکن است به دلیل احساس درماندگی هیچ فعالیتی نکنند. گوتلیب و بیتی (1985) دریافتند که افرادی که در محیط های اجتماعی ناتوان هستند، ممکن است توسط دیگران ضعیف دیده شوند، که این امر درماندگی آن‌ها را تقویت خواهد کرد.
    • با توجه به کتاب Ruby K. Payne’s چهارچوبی برای درک فقر، رفتار فقیرانه می‌تواند به چرخه فقر فرهنگی فقر و نسل فقیر منجر شود. این نوع از درماندگی آموخته‌ شده از والدین به فرزندان منتقل می‌ شود.
      افراد با این ذهنیت احساس می‌ کنند هیچ راهی برای فرار از فقر وجود ندارد و بنابراین باید در لحظه زندگی کرد و برنامه‌ ریزی و تلاش برای آینده بی‌ فایده است.

با این حال، نقد این نوع استدلال نشان می‌ دهد که در بسیاری از جوامع همیشه سطح بالاتری از نابرابری، کاهش دستمزدها، افزایش قیمت، به ویژه اسکان و تحصیلات و مراقبت‌ های بهداشتی افزایش یافته است. به این معنا که کسانی که در فقر به سر می‌ برند به دلیل نگرشی که دارند در آنجا باقی مانده‌اند.

 

برخی از سوالات رایج:

 

درماندگی آموخته شده چیست؟

درماندگی آموخته شده پدیده‌ای است که هم در انسان‌ها هم در حیوانات مشاهده می‌شود، در چنین شرایطی فرد ناراحتی، درد و رنجی را تجربه می‌کند که علارقم تلاش برای رهایی از آن نتیجه ای حاصل نمی‌شود (تجربه شکست) در نهایت به این باور می‌رسد که راه گریزی وجود ندارد. در این شرایط فرد اصطلاحا شرطی می‌شود و دیگر برای پرهیز از این درد و رنج هیچ تلاشی نمی‌کند، حتی اگر فرصتی داشته باشد که از آن فرار کند.

نظریه درماندگی آموخته شده از کجا می آید؟

برای اثبات نظریه درماندگی آموخته شده دو روانشناس به نام مارتین سلیگمن، استیون مایر در اواخر دهه 60 آزمایشی روی سگ ها انجام دادند که صحت این ادعا را ثابت می‌کرد.

ارسال نظرات

  1. سلام مقاله خیلی خوبی در باره درماندگی آموخته شده نوشتید . بسیار ممنون .

    1. با درود.با تشکر از نظر شما.امیدواریم دیگر مقالات ما نیز مورد توجه شما قرار بگیرد.

  2. درود بر شما مطلب مفید و اموزنده ای است .

  3. خیلی جالبه چند سال پیش تو یه کتابی همچین نظریه با نام درماندگی ناخودآگاه خواندم با خوندن مقالتون کاملا متوجه شدم که تاثیر اون حتی در رفتارهای خودم چقدر پررنگ بوده!

    1. چه عالی که مطلب براتون مفید بود. ممنون از نظر ارزشمندتون

  4. سلام مقالتون جالب بود ولی میشه درباره درمان و راه حلهاش مطلب بذارید بخصوص در جامعه ایران با نوع تربیت غلط و سختگیرانه والدین خیلی از ماها بااون تا سالها تا اخرعمر درگیریم و این من رو ازار میده

    1. ما در کوچینگ نگاه درمانی نداریم و به دنبال ریشه مرض نمیگردیم چون معتقدیم مراجع پاسخ سوالات را دارد اما اگر دید کوچینگی به مسائل داشته باشید بسیار کمک کننده خواهد بود.

  5. درماندگی آموخته شده موضوعیه که ناخوداگاه خیلی از ما باهاش درگیریم و اگر راجع بهش بیشتر بدونیم میتونیم جلوی این درماندگی رو بگیریم…مقاله بسیار مفیدی بود مرسی

دیدگاهتان را بنویسید

سپاس از نظرتان، پس از تایید منتشر میشود.

سپاس از نظرتان، پس از تایید منتشر میشود.